در عملیات محرم در تپه های 175 بودم. سردار شهید قربانعلی عرب مسؤولیت آنجا را به عهده داشت. به نگهبان ها گفته بود هر کس را در شب دیدید و ایست دادید و اسم شب را نگفت، بدانید که از این عرب ها و عراقی ها هستند و باید تیراندازی کنید.
یک شب برای سرکشی از خط حرکت می کند. در یکی از تپه ها یکی از نگهبان ها به او ایست می دهد و می پرسد کیستی؟ در جواب می گوید: عرب. نگهبان با شنیدن کلمه عرب شروع به تیراندازی می کند. خوشبختانه کنار او یک تخته سنگ وجود داشت و بلافاصله پناه می گیرد و فریاد می کشد تا پاس بخش می آید. آهسته به طرفش می آیند و او فریاد می زند: من عرب هستم، همان عرب خودتان، قربانعلی. آن شب به خیر گذشت. روز بعد شهید عرب می گفت: دیگر توبه کار شدم که در شب به نگهبان اسمم را بگویم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

Ricole آذین ابزار Dana نگه‌داری و خرید ادکلن‌های مردانه ❤سالن زیبایی آتی ناز❤ خانه فرار اتاق فرار Music اموزش بازاریابی شبکه اجتماعی نماي کرتين وال