شهید عرب شخصا همراه ما برای شناسایی می آمد. یادم هست یکبار که برای شناسایی رفته بودیم، خودش کروکی منطقه را کشید. واقعا آنقدر دقیق منطقه را محاسبه کرده بود که انگار فاصله زاغه ها و سنگرهای فرماندهی و مقرهای زرهی را با متر اندازه زده بود. خلاصه بارها می شد که درهفته سه مرتبه خودش برای شناسایی می رفت.
یک شب در هور با بَلَم برای شناسایی رفتیم. چون دیگر نزدیک عملیات بود، نزدیکی های کمین دشمن که رسیدیم ما آماده شدیم برای رفتن داخل آب، که شهید عرب گفت: «نیازی به شما نیست، برگردید به سمت شط علی. من فردا شب می آیم»؛ و نگذاشت که مابرویم. چون من حدود شانزده سالم بود وبعضی بچه ها تا 19سال داشتیم. برای همین میخواست که ما زیاد اذیت نشویم. خلاصه خودش رفت و فردا عصر ساعت 4 بود که برگشت. یعنی آن قدر شجاع و نترس بود که توی روز هم ترسی از دشمن نداشت.
خاطره از: جانباز سرافراز جناب آقای بهروز شفیعی (از همرزمان شهید عرب)
درباره این سایت